با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه ميزنند، انگار که هر ثانيه آغاز بهاري است، براي رسيد به تو

از لحظه هاي طي شد سودي نبرده ايم / خود را به دست شايد و اما سپرده ايم / بشمار لحظه لحظه ي عمر گذشته را / هر چند سال بود همانقدر مرده ايم

رو به قبله مي نشينم، خسته با حالي عجيب / از ته دل مينويسم، انت في قلبي عزيز

پاکترين هواي دنيا هوايي است که در وجود ماست، چرا که هر لحظه دلمان هواي هم را ميکند

هر وقت تونستي برف رو سياه کني، پر کلاغ رو سفيد کني، آتيشو بوس کني، توي آب يه نفس عميق بکشي اون موقع منم ميتونم فراموشت کنم

يادمان باشد اگر دور شديم، اين صداي نفس خاطره هاست که چنين دلگرميم

ويران شد از نگاهت بناي استوار دلم، حالا تو تنها ستون اين ويرانه اي

اگه با تنهايي و غم تموم بشه عمرم، بدون که تو را فراموش نميکنم عمرا

فرياد زدم بدوني بيزارم از جدايي، دلم برات تنگ شده عزيز دل کجايي؟

گناه تو همين بود، نداشتن صداقت گناه من اين بود، نکردن خيانت

ز گهواره تا گور، دوستت دارم ناجور